در زمان جنگ جهانی دوم بشر بار دیگر حجم غیر قابل توصیفی از بربریت را به نمایش گذاشت تا نشان دهد راه طولانی تا کمال در پیش دارد،از آنجایی که بسیاری از افرادی که در گیر جنگ و همچنین مسببین و اجرا کننده ی دستورات بودند را مردم عادی تشکیل میدادند.این سوال را برای بسیار از افراد پیش آمد: چگونه ممکن است یک انسان سالم و معمولی چنین جنایات هولناکی علیه دیگری مرتکب شود؟
پرسش اولیه ی آزمایش
میلگرام بعد از شنیدن دفاعیات محاکمه آدولف آیشمن جنایتکار جنگ جهانی دوم در دادگاه مبنی بر این که او در کشتار میلیونها یهودی فقط دستور مافوق را اجرا کرده است،به همین موضوع فکر کرد و در کتاب خود به نام «اطاعت از قدرت» که در سال 1974 چاپ شد این پرسش را مطرح نمود: آیا آیشمن و هزاران همدستش در جریان نسلکشی یهودیان (هولوکاست) تنها مجری دستورات مافوق بودهاند؟ آیا میتوانیم همه آنها را شریک جرم بدانیم؟
و در نهایت این که میزان اطاعت اشخاص از اتوریته در انجام کارهایی مغایر با وجدان شخصی افراد به چه مقدار و چگونه است؟
نحوه ی انجام آزمایش
شرکت کنندگان همانند آزمایش زندان استنفورد از طریق آگهی در روزنامه انتخاب شدند که 40 مرد بودند و هر یک برای شرکت در آزمایش 4 دلار دریافت می کردند به آن ها گفته شد که این آزمایش درمورد تاثیر تنبیه توسط شوک الکتریکی بر میزان یادگیری است.
در میان دو شرکت کننده قرعه کشی ساختگی انجام می شد تا به یکی از آن ها نقش معلم و به دیگری نقش یادگیرنده داده شود در تمام آزمایش ها کسی که نقش یادگیرنده به او تعلق میگرفت از همکاران میلگرام بود که خود را به عنوان شرکت کننده جا زده بود.
میلگرام یک دستگاه تولید کننده شوک الکتریکی درست کرده بود که ابتدا شوک 30 ولتی میداد و در هر مرحله 15 ولت به آن افزوده میشد تا به 450 ولت میرسید. سوئیچهای زیادی روی دستگاه قرار داشت که روی آنها برچسبهای «شوک خفیف»، «شوک متوسط»، «خطر: شوک شدید» زده شده بود. دو سوئیچ آخری هم برچسب « *** » داشت.
هر شرکت کننده در نقش یک «آموزگار» قرار میگرفت که میبایست هر بار که «شاگرد» پاسخ نادرست میداد به او شوک میداد. شرکتکنندگان فکر میکردند که شوک واقعی به شاگرد میدهند امّا شاگرد(همکار میلگرام) تنها وانمود میکرد که شوک به او داده شده است.
همچنان که آزمایش پیش میرفت، آموزگار صدای شاگرد را میشنید که التماس میکرد او را رها کنند و یا حتی از درد قلبی شکایت میکرد. وقتی میزان شوک به 300 ولت میرسید، شاگرد محکم به دیوار میخورد و تقاضا میکرد او را بیش از این آزار ندهند.
پس از این مرحله، آموزگار کاملاً ساکت باقی میماند و سوال دیگری نمیپرسید. در این لحظه، آزمایش کننده به او دستور میداد که نباید سکوت کند و از او میخواست که شوکهای بعدی را بدهد. اغلب شرکت کنندگان از آزمایش کننده میپرسیدند که آیا باید ادامه دهند؟ آزمایش کننده فرمانهای زیر را به شرکت کننده میداد:
- لطفاً ادامه بده.
- هنوز آزمایش تمام نشده، ادامه بده.
- کاملاً ضرورت دارد که ادامه بدهی.
- حق انتخاب دیگری نداری، باید ادامه بدهی.
نتیجه گیری از آزمایش:
میزان شوکی که شرکت کننده میتوانست بدهد به عنوان معیاری برای فرمانبرداری در نظر گرفته شد.
فکر میکنید اغلب شرکت کنندگان تا چه حدّ پیش رفتند؟ هنگامی که میلگرام این سوال را از گروهی از دانشجویان دانشگاه ییل پرسید پیشبینی آنها این بود که بیشتر از 3 درصد نتوانستهاند ماکزیمم شوک را بدهند. امّا اتفاقی که در واقع افتاده بود این بود که 65 درصد شرکت کنندگان آزمایش میلگرام ماکزیمم شوک را داده بودند.
26 نفر از 40 نفر شرکت کننده ماکزیمم شوک را داده بودند و 14 نفر از قبل از رسیدن به بالاترین سطح شوک کار را متوقف کرده بودند.
این نکته مهم را باید خاطر نشان کرد که بسیاری از شرکت کنندگان از دست آزمایش کننده خیلی عصبانی و خشمگین شده بودند، امّا با این وجود به پیروی از فرمانها تا آخر ادامه داده بودند. به دلیل اضطراب زیادی که شرکت کنندگان متحمل شده بودند، به تمام آنها در انتهای آزمایش توضیح داده شد که وارد کردن شوک ساختگی بوده است. با وجود این، انتقادهای بسیاری بابت انجام این آزمایش به عمل آمد و آن را برای شرکت کنندگان از نظر روانی دارای اثرات تخریبی دانستند. میلگرام برای فرونشاندن انتقادها بعداً شرکت کنندگان را دوباره مورد مطالعه قرار داد و دریافت که 84 درصد آنها از این که در این آزمایش شرکت کرده بودند خوشحال و تنها 1٪ از این بابت متاسف هستند.
چرا بسیاری از شرکت کنندگان در این آزمایش در اجرای دستور یک شخص قدرتمند چنین عمل ظاهراً سادیستی و آزارگرانهای انجام دادند؟ به گفته میلگرام چند عامل در آن وضعیت وجود داشت که میتوانند توضیح دهنده چنین سطح فرمانبرداری باشند:
- حضور فیزیکی یک شخص قدرتمند به نحو چشمگیری بر میزان فرمانبرداری افزود.
- این واقعیت که آزمایش توسط دانشگاه ییل (یک موسسه علمی معتبر و شاخص) صورت میگرفت بسیاری از شرکت کنندگان را متقاعد ساخته بود که همه چیز حساب شده است.
- شرکت کنندگان فرض میکردند که آزمایش کننده، فردی دارای صلاحیت و خبره است.
- به شرکت کنندگان گفته شده بود که شوکها دردآور هستند نه خطرناک.
آزمایشهای بعدی که توسط میلگرام صورت گرفت نشان داد که حضور افراد دیگری که از فرمانها پیروی نمیکردند، میزان فرمانبرداری شرکت کننده را به نحو زیادی کاهش میدهد. وقتی کسان دیگری در کنار شرکت کننده حضور داشتند که از اجرای فرمانها سرباز میزدند، 36 نفر از 40 شرکت کننده از دادن ماکزیمم شوک خودداری کردند.
«مردم عادی، فقط کار یا وظیفهشان را انجام میدهند و بدون هیچگونه دشمنی خاصی میتوانند عامل انجام کارهای فوقالعاده وحشتناک و مخرّب باشند. به علاوه، حتی هنگامی که اثر مخرّب کار آنها آشکار باشد اگر از آنها خواسته شود که اقدامی ناهمخوان و ناسازگار با استانداردهای اخلاقی انجام دهند، باز هم نسبتاً عده کمی هستند که منابع مورد نیاز برای مقاوت در برابر قدرت را داشته باشند.» (میلگرام، 1974). مطالعه میلگرام به صورت مطالعهای کلاسیک در روانشناسی در آمده و نشانگر خطرات فرمانبرداری است.
این آزمایش بعد ها توسط جری برگر (2007)، استاد روانشناسی دانشگاه سنتا کلارا با اصلاحاتی تکرار شد. او ماکزیمم شوک را به جای 450 ولت، 150 ولت در نظر گرفت و شرکت کنندگان را پیش از آزمایش به دقت مورد بررسی قرار داد و آنهایی که ممکن بود آزمایش، اثرات منفی بر روی آنها بجا گذارد کنار گذاشت. نتایج آزمایش جدید او آشکار ساخت که شرکت کنندگان به همان میزان آزمایش میلگرام در 40 سال قبل، فرمانبرداری نشان دادهاند.
این آزمایش ثابت کرد متغیرهای محیطی و وضعیتی، عامل قویتری از عوامل شخصیتی در تعیین میزان فرمانبرداری هستند.هر چند هنوز نظرات مخالف بسیاری وجود دارند که نقش عوامل درونی، مثل اعتقادات شخصی و خلق و خوی کلّی را مهم تر می شمارند.
منابع
1-"The Milgram Obedience Experiment", Kendra Van Wagner,
http://psychology.about.com
2-ویکیپدیا
3-تیم ترجمه روان یار
4-اطاعت از اتوریته - استنلی میلگرام - نشر اختران